نمی دانم چه می خواهم خدایا

نمی دانم چه می خواهم خدایا

 

به دنبال چه می گردم شب و روز

 

چه می جوید نگاه خسته من

 

چرا افسرده است این قلب پر سوز

 

زجمع آشنایان می گریزم

 

به کنجی می خزم آرام و خاموش

 

نگاهم غوطه ور در تیرگی ها

 

به بیمار دل خود می دهم گوش

 

گریزانم از این مردم

 

که با من به ظاهر همدم و یکرنگ هستند

 

ولی در باطن از فرط حقارت به دامانم دو صد پیرایه بستند

 

شعری از فروغ

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد