مرگ احساس

در درون ذهن من هرگز نمیمیرد کسی

مرگ احساس مرا ماتم نمی گیرد کسی

رفته ام من سالها از خاطرات این و آن

یک سراغ ساده هم از من نمیگیرد کسی

غرق گشتم در درون موجهای حادثه

از برای یاری من بر نمی خیزد کسی

شانه های عاشقان گر تکیه گاه عاشقاست

تنهایی

دیـرگـاهیسـت که تـنها شـده ام

قصه ی غربت صحرا شده ام

وسعت درد فقط سهم من است

بـاز هم قسـمت غم ها شـده ام

دگر آییـنه زمن بـی خبر است

کــه اسـیر شـب یـلـدا شــده ام

مـن کـه بـی تاب شـقایق بودم

هـمـدم سـردی یـخ ها شـده ام

کـاش چـشمان مرا خاک کنید

تـا نبیـنم کـه چـه تـنها شده ام

گوشه ی دنیا

 

گوشه ی دنیا

در گوشه ای از این دنیا ،

در زندان غم ،

 قلبی شکسته اسیر است !

دستهای سردش رو به اسمان

قلبش شکسته و نا امید

تنها پناهش خدا

تنها یاورش تنهایی

تنها دلخوشیش عابری

تنها ارزویش همدمی

تنها دعایش لحظه ی خوشی

چشمانش دلتنگ نگاهی

لبانش تشنه ی لبخندی

چه کسی خواهد دید اشکانش را ؟!

چه کسی میشنود حرفهایش را ؟!

چشم های منتظرش به راه